فاشیسم جنایت بار امریکایی خطرناکتر و وحشتناکتر از فاشیسم هتلری است
نویسنده : مهرالدین مشید نویسنده : مهرالدین مشید

 فاشیسم به دیدگاۀ سیاسی افراطی و ملی گرایانه می گویند که آمیخته با نظریه های نژاد باورانه است . نظام فاشیستی برای اولین بار بین سال های 1922 تا 1943 در ایتالیان تحت رهبری موسولینی بوجود آمد . بعد ها معنای گسترده تری پیداکرد و به تمامی رژیم های دیکتاتوری اطلاق گردید . فاشیسم از لحاظ نظری محصول اندیشه های نژاد باورانه در اروپا بود که امپریالیسم اروپایی را شکل داد . این جریان از نظر اجتماعی محصول بحران های اقتصادی و  اجتماعی پس از جنگ اول بود . وحدت موسولینی وهتلر این جریان را به یک حرکت تجاوز گرانه مبدل گردید که با شکست هتلر در جنگ دوم جهانی پایان یافت ؛ گرچه بعد از آن هم این جریان تحت نام "پرونیسم" در ارجنتاین به رهبری "خوان پرون" بین سال های 1974 تا 1995 ادامه پیدا کرد ؛ اما این جریان روحیۀ تجاوز گرانه نداشت . خوان پرون بین سال های 1945 تا 1950 دیکتاتور ارجنتاین بود .   شاید قصه های زیادی از جنگ دوم جهانی شنیده باشید که منسوب به هتلر بوده و مخالفان او مسؤول تمامی جنایات این جنگ هتلر را می خوانند . بعید نیست که مخالفان هتلر بسیاری از رویداد های دلخراش این جنگ مانند حادثۀ مبهم و مشکوک "هلوکاست" یعنی داستان به آتش کشیدن یهودیان در داش ها را منسوب به هتلر میدانند . نظر هایی هم وجود دارد که امریکایی ها برای توجیۀ جنایات اسراییل این داستان های غم انگیز را به نفع یهودیان ساخته است تا باشد که جنایات صهیونیستی را در جهان توجیه نماید .

با نابودی هتلر و موسیلینی فاشیسم پایان نیافت ، تنها چهره عوض کرد و گویی روح خبیثۀ آن در وجود امریکا حلول نمود . پس از آن امریکایی ها جنگ جهانی دوم را جنگ بر ضد نژاد پرستی و جریان های فاشیستی تبلیغ  کردند . در حالیکه ماهیت اصلی آن نبرد نه اعادۀ حقوق بشر ؛  بلکه بر سر تقسیم جهان بود که در آنزمان در قطب جنگ دوم هتلر و موسیلینی قرار داشتند . هردو در دامان تمدن غرب پرورش یافته بودند ؛ تمدنی که قطب مخالف هتلر از آن به دفاع پرداختند . پس از جنگ دوم  جهانی در 10 دسمبر 1948 اعلامیۀ جهانی حقوق بشر تحت 30 ماده در سازمان ملل به تصویب رسید که این مفاد این اعلامیه حقوق بنیادی مدنی ، فرهنگی ، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ییرا مشخص کرده است که هر انسانی در هر کشوری باید از آن برخوردار باشند . بعد تر در سال 1949 کنوانسیون بین المللی رعایت حقوق افراد ملکی در سازمان ملل به امضا رسید که مفاد آن رعایت حقوق افراد ملکی در جریان جنگ ها است . این اعلامیه از تمام دولت های عضو خود میطلبد تا مفاد آنرا عملی نمایند .

امریکا که خود را در جناح پیروز جنگ جهانی حساب میکرد . این دستاورد را به گونۀ انحصاری مال خود تلقی کرده و از آن به هر نحوی که خواسته باشد ،  استفاده ناروا مینماید . امریکا اکنون بر پیکرۀ خونین اعلامیۀ حقوی بشر خیلی بیرحمانه و بی شرمانه مانور مینماید .  امریکا با مانور های کذایی بر حریم پاک حقوق بشر به نحوی فاشیسم امریکایی را پرورش داد . فاشیسمی که مدتها  با فاشیسم شوروی در جنگ بود . این دو فاشیسم محصول جنگ های نژادی قبل از جنگ دوم جهانی بودند که بر سر تقسیم جهان به نحوی با یکدیگر کنار آمدند و اما دیری نگذشت که این کنار آیی بهم خورد و جنگ سرد میان دو کشور آغاز و با سقوط شوروی سابق بوسیلۀ  ضرب شمشیر مجاهدان پا برهنۀ افغان برای همیش پایان گرفت ؛ البته ضربی که در ماهیت امر آزادی خواهانه و ایمان باروانه بود که دست  رهبران تمامیت خواۀ جهادی برای رسیدن به این حریم مقدس همیشه کوتاه خواهد بود .

این فاشیسم پوشش زیبا ، دلکشی و در ضمن خیلی جذاب وپر شوری را تحت نام دفاع ازحقوق بشر بر تن کرده که جنایات آن به مراتب بزرگتر از فاشیسم هتلری است . در جنگ دوم جهانی در حدود 50 ملیون انسان جان خود را از دست داد که 20 ملیون آن از شهروندان شوروی بود . بیشترین این تلفات ناشی از بمباردمان های وحشیانۀ متحدین و متفقین  بود و اما بمباردمان یوریشیما و ناگاساکی در این جنگ را می توان جنایتی بزرگتر در این جنگ خواند که شاید وحشت آن کمتر از وحشت آفرینی های هتلر باشد . اثرات ناگوار گاز ها و تشعشعات مختلف اتومی آن هنوز هم حیات صد ها انسان را به خطر مواجه کرده است . هر چه بود احساس توسعه طلبی و نژاد پرستی در هتلر چنان با خشم و نفرت بهم آمیخت که وسوسۀ زمینگیر و توفان وحشتناک آن گویی کابوسی بر روانش سایه افگند و بالاخره با فیر دو مرمی بر حیات خود و معشوقۀخود پایان بخشید و جهان را از شر خود رهایی بخشید . این بجای خودش نوعی ایثار هتلر بود که برای نجات جهانیان نابودی خود را ترجیح داد ؛ اما امریکایی جرئت و شهامت هتلر را هم ندارند که از شرم بترکند . به عکس از ستم گری های سربازان خود حظ برده و بر آن فخر مباهات هم مینمایند . بعد از جنگ دوم جهانی فاشیسم در دو سیمای تجاوزگرانه ظاهر شد که روحیۀ  اشغالگری ، بیرحمی و استبداد در هردو موج میزد ؛ یعنی فاشیسم امریکایی و فاشیسم شوروی . این دو جهان را برای  سه دهه زیر ساطور دردناک استبداد خود در موجی از وحشت آفرینی ها جهان را میان خود تقسیم کردند تا آنکه با تهاجم شوروی سابق  بر افغانستان توازن قدرت میان هر دو بهم خورد و فاشیسم شوروی برای همیش فرو پاشید .

پس از سقوط شوروی فاشیسم امریکایی بر جهان مسلط شد . این فاشیسم  اکنون حامی و علم بردار بزرگترین جنایات در افغانستان و عراق است . مفاد حقوق بشر در جنگ نوین امریکا بر ضد ملت های هر دو کشور ابزاری برای توجیه جنایاتش گردیده و به بهانۀ دفاع از آن هر روز جان دهها افغان بیگناه را میگیرد و با کشتار های بیرحمانه یی بد ترین جفا را در حق مظلومترین انسانها انجام میدهد . چنانکه افتضاح زندان ابوغریب در بغداد ، زندان بگرام در کابل و زندان گوانتامو برای جهانیان آشکار است .  جنایتی که بد تر از قباحت هتلر ها و موسیلینی ها است وشاید هم در تاریخ نظیرش را نتوان پیدا کرد .

مردم افغانسان که در دهۀ هستاد قرن بیستم قربانی تجاوز فاشیسم شوروی شد . اکنون بیرحمانه تر از آن قربانی تجاوز فاشیسم  امریکا گردیده اند  . هر روز فاجعه در آن بیشتر دامن میگسترد ،  شعله های آتش  بزرگتر از حادثۀ یازدهم سپتمبر دران زبانه میکشد هر آن رویداد یازدهم سپتمبر درآن تکرار میگردد . غرب بویژه امریکا دیده درایانه به عوض اینکه در زیر آب شرم آلود جنایات شان در حق کودکان ،  زنان و پیر زنان و پیر مردان در افغانسان غسل تعمید نمایند . به عکس هر آن بی شرمانه تر از گذشته جنایات خود را وسعت بیشتر داده و به حدت آن می افزایند . به همان میزان شعار های کذایی آنان برای دفاع از حقوق بشر بویژه دفاع از حقوق زنان افزایش می یابد . در حالیکه فاشیسم امریکا چنان ارزش های واقعی حقوق بشر را روپوش جنایت  های هولناک خود در افغانستان و عراق نموده است که حجم این جنایات به مراتب عمیق تر و گسترده تر از فاشییسم هتلری است . از همین رو است که دانشمند معاصر امریکایی ،  امریکا را فاشیستی خوانده است که زوال آن نزدیک است . چنانکه جان کالونگ در کتاب آخری اش زیر نام " سقوط امپراطوری امریکا" (١) په اين موضوع اشاره کرده و  در برابر این پرسش : زمانی که میگویید و پس از آن چه می شود " آیا منظور تان فاشیزم امریکایی است یا شگوفایی امریکایی ؟ اشاره په توسعۀ پایگاههای نظامی و لشکرکشی های امریکا نموده و این ها را دلیلی برای بیرون راندن اصل مسایل دروني امریکا به بهانۀ موجودیت دشمنانی در خارج خوانده  و می گوید : ما بنایی را ساخته ایم و هم اکنون در حال مرگ است  . شګفت آور تر اين که اين فاشيسم اکنون تحت زعامت مردی سیاه رهبری می شود که پدرش مسلمان است و درکاخی زمامروایی دارد که 400 سال پیش ؛ پدران برده اش زیر سلطۀ سفيد پوستان به اعمار آن پرداختند . اين نمادی از فاشیسم سفید را زیر پوشش سیاه پصورت مضحکی په نمايش ګذاشته است که گویا اوباما در این سناریوی حیرتبار بر سیمای مظلوم  پدران خود می خندد ؛ زیرا او فراموش کرده است که چگونه پدران مظلومش با تن های استخوانین و لرزان سنگ ها این بنای شرم آلود را با دستان لاغر خویش تحت ستم فاشیست های سفید نژاد پرست بر میداشتند .  

جنايات تکرار شوندۀ امریکا در افغانستان به مراتب وحشتناکتر از فاشیسم هتلر است . هرگاه جنایات امریکا در ظرف ده سال گذشته در افغانستان وعراق اعم از شکنجه ها ، هتک حرمت ها ، تجاوز های جنسی سربازان امریکایی در زندان های ابوغریب ، بگرام ، گوانتامو و سایر زندان های مخفی امریکا و شکار های بیرحمانۀ ده ها ملکی افغان ، حمله های شب هنگام به خانه های بیگناه و بیرون کردن گرده از بدن قربانیان در موجی از  کشتار های ظالمانه و بازی با انگشتان ، جمجمه و سایراعضای بدن مقتولین افغان به تفصیل نوشته شود . چنانکه نشریۀ رولنک ستون (2) اندکی از این جنایات پرده برداشته و از کشتن گل محمد دین جوانی 15 ساله بوسیلۀ این گروپ خبر داده که "مورلاگ" 21 ساله و "هولمز" 19 ساله در آن نقش بیشتر داشتند و بعد به شکار های سربازان امریکایی پرداخته است که چگونه گیبس همراه با تیمش مرد گنگی را در شب 27 جنوری سال جاری به تیر می بندد و برای توجیۀ جنایت خود شاجور مرمی  را در کنار قربانی خود میگذارد  . پس از این حادثه دلخراش سربازی به نام "مایکل ویگن" پارچه های سر این مرد را بطور یاد گاری میگیرد .  این روزنامه بعد تر به عملیاتی موسوم به "لحظۀ کودک "اشاره کرده و از چگونگی مردی به نام مرچ آغا پرده برداشته است که گیبس بعد از شهادت این مرد کلاشینکوف دزدیده شدۀ خود را برای توجیۀ جنایتش در کنار قربانی خود میگذارد . کزارشی که در این نشریه به چاپ  رسیده ، پرده از جنایات زنجیره یی این سربازان مانند بازی با جمجمه های سر و انگشتان پای ملکی های مقتول برداشته است که این چند مورد به گونۀ مشت نمونۀ  خروار است . این نشریه افزوده است که این قاتلین نه تنها مجازات شدند ؛ بلکه دو تن از آنان به رتبه های بلند تر نیز ترفیع کردند . این نشریه به نقل از زبان یک سرباز امریکایی نوشته است که افسران بلند رتبۀ امریکایی از کشتار های افراد ملکی توسط  این بلوک آگاهی داشتند .

این جنایات جدا از وحشت آفرینی های است که سایر نشریه های معتبر امریکایی مانند واشنگتن پست از آن گزارش داده اند .  این نشریه تصاویری را به چاپ رسانده که بدن تکه تکۀ افغان ها را نشان میدهد که سربازان امریکایی در کنار جسد خون آلود آنان عکس گرفته اند . یا حادثۀ دلخراش دیگری که با وارد شدن ناگهانی سه سرباز امریکایی یه خانۀ یک افغان در ولسوالی میوند به وقوع پیوست و سربازان امریکایی ناگهان به جان مرد یاد شده می افتند و با کارد گردۀ آن را بیرون کرده و بدن زخمی مرد را رها میکنند . داد و فریاد خانوادۀ او را هم کسی نمی شنود .

این تیم رفقای آن " کلاه سبز" ها اند که در سال های 2003 یا 2004 به اختطاف افغان ها می پرداختند و افغان های بیگناه را در زندان های شخصی خویش افگنده و شکنجه میکردند . مولوی صدیق مسلم و خواهر زادۀ  او از جملۀ قربانیان این گروه هستند .

 این تیم جنایات بی شماری را در حق افغان های بگناه انجام داده اند که شنیدن آن موی بر اندام آدمی راست میگردد و وجدانش تکان می خورد ؛ اما نه وجدان زمامدران غرب بویژه امریکا ؛ زیرا این به قول قرآنکریم "ختم الله" شده اند ، مانند کوران ، کران و گنگ ها به جز برای منافع خود به هیچ چیزی نمی اندیشند .

از خواندن این جنایتات وجدان هر انسانی تکان می خورد ؛ اما با تاسف که هرگز وجدان زمامداران غرب و کاخ سفید نه تنها تکانی نمی خورد ؛ بلکه در هر گام جنایات امریکایی ها در افغانستان هر روز بیشتر دامن می گسترد و بیرحمانه تر از گذشته شدت می یابد . در حالیکه با آگاهی جنایات امریکایی ها در افغانستان خواب آلوده ترین وجدان تکان میخورد ؛ اما رویکرد امریکایی ها طوری است که گویی عطش آن ها برای خون آشامی افغان ها افزونتر میگردد . چه رسد به این که از مقامات امریکایی توقوع گوش شنوایی را داشت تا به فریاد های در گلو شکستۀ افغان ها پاسخ درست بگویند . نه تنها پاسخ درست ؛ بلکه مغرورانه تر از گذشته بر حریم حقوق  انسانی افغان ها حمله ور می شوند و با سوار شدن بر شانه های زمامداران کابل در موجی از تبلیغات میان تهی پایکوبی و دست افشانی میکنند و در هر "خرمستی " خود گویی آنان را بیشتر مهمیز مینمایند تا باشد که با فریاد های انتقاد گرانه بغض گلوی مردم مظلوم افغانستان را بشکنند . در حالیکه این ها در پشت صحنه بدور از چشمان مردم دستان یکدیگر را سخت می فشرند و بر رنج های بیدرمان مردم افغانستان نیشخند میزنند . و امریکایی ها  خواهند گفت که : مشکلی میان ما و شما وجود ندارد . چه فرق میکند که ما مردم تان را به فجیع ترین حالت میکشیم و جسد های خون آلود شان را به استهزا میگیریم و بی عزت شان میکنیم . در برابر این جنایات ها شما امتیازات وافری برای تاراج و چپاول دارایی ها مردم تان کمایی  کرده اید و هر روز خون شان را مانند آب می نوشید . پس هر چه برای غارت و فساد هر چه در توان دارید ، از آن دریغ نکنید ، مفسدان و رشوت خواران را از حبس رها کنید و به حمایت بیدریغ آنان بپردازید . تا باشد که ما از کشتن افغان ها و بازی با اعضای بدن آنان لذت ببریم و شما هم از یغما گری ها و حق خواری های خود لذت ببرید و لذت بخش تر زمانی خواهد بود که بر فراز لاش های قربانیان ما بایستید و بدون اندکترین شرم و حیا از تماشای کاخ های شیرپور و ویلا های "جمیرا" لذت بیشتر ببرید . بالاخره ما شکاری های خود را برای صید افغان های ملکی ماهر تر و فربه تر و شما هم برای تاراج بیشتر اسپ های تان را چاقتر ، رکاب های آنان را از نقره و زین آنها را از طلا و لجام های آنها را برای تاختن به غارت بیشتر تند تر از گذشته مهمیز نمایید تا باشد که هر روز شمار کاخ ها و شرکت های شما در یک سناریوی خونین به بهای بازی با خون مردم تان  افزونتر شود ؛ زیرا با این کار فاشیسم در دو بعد خارجی یعنی امریکایی و در بعد داخلی یعنی افغانی آنها تجسم عینی پیدا کرده ومعنای آن که همان استبداد و دکتاتوری است ، به بهترین وجه در افغانستان تحقق خوبی پیدا کرده است .

 

منابع و ماخذ :

١ - زمانی که فروپاشی امپراتوری ها به واقعیت می پیوندد ، اراده ، شمارۀ 1872 ، 19 جون ، 29 جوزا  

2 - افغان جرگه ، شمارۀ 354- 356 ، 1 – 3 اپریل


April 17th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی